کتابخانه ای برای همه

کتابخانه ای برای همه

کتابخانه فانتزی
کتابخانه ای برای همه

کتابخانه ای برای همه

کتابخانه فانتزی

مرگ پنهان ( خون واقعی )

مرگ پنهان ( خون واقعی )

مجموعه خون واقعی جلد چهارم مرگ پنهان

نویسنده: کارلاین هریس

ترجمه و انتشار: سایت افسانه ها

زمان برگشت از محل کار یادداشتی را پیدا کردم که به در چسبیده بود. در بار مرلات شیفت ناهار تا اوایل بعد از ظهر را بر عهده داشتم اما چون آخر دسامبر بود، هوا زود تاریک می شد. پس دوست پسر سابقم بیل ( بیل کامپتون یا همونطور که طبق معمول در بار مرلات خطاب می شود، خون آشام بیل ) باید پیام را یک ساعت پیش برایم گذاشته باشد. نمی تواند قبل از تاریک شدن هوا بیدار شود.

  ادامه مطلب ...

کلوب مردگان ( خون واقعی )

کلوب مردگان ( خون واقعی )

مجموعه خون واقعی جلد سوم کلوب مردگان

نویسنده: کارلاین هریس

ترجمه و انتشار: سایت افسانه ها

هنگامی که وارد خانه اش شدم، بیل روی کامپیوتر قوز کرده بود. این، یک صحنه ی کاملا آشنا در یکی دو ماه گذشته بود. تا چند هفته ی گذشته، هر گاه به خانه می آمدم کارش را رها می کرد. حالا انگار کیبورد او را به خودش جذب کرده بود. در حالیکه نگاهش را به صفحه دوخته بود، گفت سلام عزیزم . یک بطری خالی، خون واقعی از نوع O روی میز کنار کیبورد بود. حداقل یادش بود که چیزی بخورد. بیل، تی شرت و جین، بلکه شلوار کتانی و پیراهن شطرنجی سبز و آبی می پوشید. پوست او درخشان بود و موهای تیره ی ضخیمش، بوی اسانس گیاهی می داد. او برای جذب هر زنی کافی بود...

  ادامه مطلب ...

زندگی مرده وار در دالاس ( خون واقعی )

زندگی مرده وار در دالاس ( خون واقعی )

مجموعه خون واقعی جلد دوم زندگی مرده وار در دالاس

نویسنده: کارلاین هریس

ترجمه و انتشار: سایت افسانه ها

اندی بلفلور، مست مست شده بود. و این برای او یک حالت عادی نبود - باور کنید؛ من همه ی مست های بن تمپس را می شناسم. چند سال کار کردن در بار سم مرلات، من را به قدر کافی با این افراد آشنا کرده. اما اندی بلفلور، پسر یکی از افراد بومی منطقه و کارآگاه نیروی انتظامی بون تمپس، هیچ گاه در بار مرلات مست نکرده بود؛ و من هم آنقدر کنجکاو بودم که به این فکر کنم که چرا امشب یک استثنا بود.....

 

ادامه مطلب ...

مرگ تا تاریکی ( خون واقعی )

مرگ تا تاریکی ( خون واقعی )

مجموعه خون واقعی جلد اول مرگ تا تاریکی

نویسنده: کارلاین هریس

ترجمه: کاری از سایت افسانه ها

وقتی که به بار آمد، مدت ها بود که منتظر دیدن یک خون آشام بودم.

از وقتی که چهار سال پیش خون آشام ها از تابوت بیرون آمدند ( همان طور که با خنده به داخل آن رفته بودند)، امیدوار بودم که یکی از آن ها به بون تمپس بیاید. در شهر کوچک مان از همه ی اقلیت های دیگر داشتیم - چرا از جدیدترین شان، که قانونا مرده حساب می شدند، نداشته باشیم؟ - اما لوئیزینای شمالی با آن حال و هوای روستایی اش خیلی هوس خون آشام ها را نداشتف از سوی دیگر نیواورلئان، مرکزی واقعی برای آن ها بود - یک چیز کاملا آن رایسی ، درسته ؟

 

ادامه مطلب ...